ذهنی در آستانه ی حاملگی

ساخت وبلاگ
همه چیز شاید آن روز تمام می شود که خاطره اش را برایم تعریف می کنی ذهنی در آستانه ی حاملگی ...
ما را در سایت ذهنی در آستانه ی حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jaunty بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37

می گمش : sms ام بهت نمی رسه... نمی دونم چرا... می گه : داری می میری! می گم : شایدم قراره زلزله بیاد ! یعنی اسکول بودنو تموم کردیم ما! ذهنی در آستانه ی حاملگی ...
ما را در سایت ذهنی در آستانه ی حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jaunty بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37

چیست این نامش خدایا ؟ آزمایش است اگر ، خونم به جوش آمد! نتیجه اش را بگو! ذهنی در آستانه ی حاملگی ...
ما را در سایت ذهنی در آستانه ی حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jaunty بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37

یک نفر مرا ریاضیات بیاموزاند! می خواهم «روابط» را توی فرمول ها جایگزین کنم. می خواهم ببینم آیا می شود جرم « حرف » ها را اندازه گرفت ؟ می خواهم ببینم به ازای چقدر « نگاه » ، حجم حرف ها دو برابر می شود ؟ اصلا رابطه ای هست میان این ها ؟ می خواهم ببینم دلتای روابط ، به ازای چه مقادیری « تعریف نشده » است ؟ اصلا چرا ؟ چرا این لامصب « تعریف نشده » است ؟! خب بیایید تعریفش کنیم. بگذار برایت تعریفش کنم. من می دانم . ذهنی در آستانه ی حاملگی ...
ما را در سایت ذهنی در آستانه ی حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jaunty بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37

چه تلخ ها! اینکه وقتی می خوای یکیو با بدجنسی فریبش بدی و اشکشو در بیاری ، خودتم جدی جدی غصه ت بگیره و اشکت دربیاد!دقایقی بعد هم زااار بزنی ذهنی در آستانه ی حاملگی ...
ما را در سایت ذهنی در آستانه ی حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jaunty بازدید : 30 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37

"پ" در حال سیگار روشن کردن پشت فرمون از پشت می زنه به یارو.پسره با عصبانیت از ماشین پیاده می شه میاد سمت "پ". در حین دعوا که کی مقصره و کی نباید ترمز می کرد و کی باید ترمز می کرد ، هردو می زنن زیر خنده. "م" که سرش خورده به شیشه ی ماشین و تا اینجای کار لال شده می گه : چه حس خوبی داشت! می گم : احمق! می خندم. می گم : باحالتر می شد اگه از گوشه پیشونیت خون میومد . با هیجان می گه : آره... آره... ! یه مرده گل فروشه میاد جهت کمک به همنوع. ذهنی در آستانه ی حاملگی ...
ما را در سایت ذهنی در آستانه ی حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jaunty بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37

نگو که نمی توانم دیگر. نگو که عاقبت به دست آزادی خود اسیر می شویم ، عکسمان را توی فنجان های چای هرروزه می بینیم و حرف های روزمره می زنیم. می خندیم. شاد می شویم و یادمان می رود حساب شمارش قدم هایمان. نگو که هنوز منتظر می شویم.هنوز مستاصل و ناچار. هنوز برای هرروزمان مهلت های تلف شده تمدید می کنیم. که هنوز با عقده های کورمان گل یا پوچ بازی می کنیم و برنده هایمان را برای هم پیش بینی می کنیم. که توی خواب هم حتی راه می رویم ، حرف می زنیم ، می خندیم، اما خواب ذهنی در آستانه ی حاملگی ...
ما را در سایت ذهنی در آستانه ی حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jaunty بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37

این ابرهای تیره که بگذشته ست بر موج های سبز کف آلوده ، جان مرا به درد چه فرساید روحم اگر نمی کُند آسوده ؟ پ.ن : ..."زین پس به زخم کهنه نمک پاشد" پ.ن ۲: شاملو ذهنی در آستانه ی حاملگی ...
ما را در سایت ذهنی در آستانه ی حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jaunty بازدید : 30 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37

این مرد را هرروز می بینم. هر روز غروب که می شود حوالی ساعت ۸ توی پارک پیدایش می شود. هرروز می بینمش و هرچند از نماهای مختلف ، اما می شناسمش. دیگر حتی می دانم چطور راه می رود. سر و وضعش عادی و معمولی است. روی نیمکت که می نشیند ، اول از همه ، نگاهی به آسمان می اندازد، بعد دست هایش را به هم فشار می دهد، این طرف و آن طرف را نگاه می کند و بعد عینک آفتابی اش را از توی جیب کتش در می آورد و می زند به چشم هایش. ذهنی در آستانه ی حاملگی ...
ما را در سایت ذهنی در آستانه ی حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jaunty بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37

این روزها دست هایم توی هوا انگار که میوه های کال را جستجو می کند. انگار گم شده باشم ، من در چیزی یا چیزی در من. دست هایم بالا می رود ، بالای بالا و آن بالا انگار فقط احتمال لمس میوه هاست... فرازم را نمی بینم. هیچ کس فراز سرش را ، اگر دستش نرسد ، نمی بیند. زیر این درخت وزش باد هم تنها سایه های امن را می لرزاند.همه چیز به گونه ی ناچاریست. چشمانم تنها شاخه های خشک را می بیند که خنجرگونه توی افتاب فرو می روند. ذهنی در آستانه ی حاملگی ...
ما را در سایت ذهنی در آستانه ی حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jaunty بازدید : 29 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37